درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
|
کافه زیر دریا
فکر میکردم تو همدردی ولی نه تو هم دردی
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:40 :: نويسنده : سمانه
شعری زیبا از مهرداد اوستا :
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند… مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود. سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود فرح یا نامزد اوستا به فرانسه .. در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود. و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید.. نظرات شما عزیزان:
|
|||
![]() |